امروز (که البته دیگه امروز نیست چند دقیقه پیش شد دیروز) چهارشنبه 4 شهریور 1394 دقیقا 25 سال از وفات مهدی اخوان ثالث گذشت.

شاعری از تبار یزد متولد و ساکن مشهد

شاعری که در هنرستان رشته آهنگری خواند

شاعری که سابقه ی تدریس در دانشگاه های تهران، تربیت معلم و دانشگاه ملی را در کارنامه اش دارد اما در سال 1360 بدون حقوق بازنشستگی و نیز محرومیت از مشاغل دولتی بازنشسته شد

شاعری که بنا به وصیت خودش در توس و در همسایگی حکیم بزرگ ایران ابوالقاسم فردوسی به خاک سپرده شد


ورنه امشب، باز هم باران ...

باز هم باران

باز هم آن روز و شب‌هایی که همرنگند

روز هیچ از روز پیدا نی

و شب از شب نگسلد گویی

آه گویا باز هم باید

هفته‌ای را رفته پندارم

هفته‌ای زرین

از شبانروزان فروردین

غرق خواهد گشت، در بیهودگی، شاید

بسکه باران شبانروزی

آید و آید

و دریچه‌ی روزنی زین سقف ماتمفام نگشاید

*

باز هم آن روز و شب‌هایی که تاریکند

روز هم چون شب چراغ رنگها خاموش

همچنین رنگ چراغان مات

باز گویی تا پسین واپسین ایام

همچنان در گریه خواهد بود

این سیاه، این سقف ماتم، بام بی‌اندام

باز باران باز هم باران

چون پریر و دوش و دی، امروز

باز بارانی که ساعتهاست می‌بارد

زین سیاه ساکت دلگیر

قطره‌ها پیوسته همچون حلقه‌ی زنجیر

باز آن ساعات پی در پی نشستن

وز پس شیشه

اشکریزان خدا را دیدن و دیدن

گوش دادن، غرق اندیشه

از مدام ناودان‌ها ضجه‌ی شب را

و گشودن گاه با ترجیعِ تصنیفی

بسته‌ی لب را

و نیاوردن به خاطر هیچ مطلب را

*

محرم غمگینم، ای شیطان شعر

                                       ای نازنین همزاد

باز در این تیرگی‌ها از تو خشنودم

با شگفتی‌های هستی

این کهن بازیچه‌ی بیهودگی امشب

از تو خشنودم که بازم پاره‌ای

                           بر آفرینش زهر خنداندی

از تو نیز ای باده خشنودم

سر نوشاندی مرا و گرم پوشاندی

و سپاست می‌گذارم، از فراخای خیال امشب

کاندرین باران بی‌پایان

همچنان بی‌انقطاع آیان

با سکوت سردِ من دمساز

همعنانم تا دیار ناکجا راندی

و رَسیلم بودی و ترجیع شیوای خموشی را

در حزینِ ساز من خواندی

به تماشایی تماشایی.

ورنه امشب باز هم باران

زندگی را زهر من می‌کرد

ورنه کس جز بی‌کسی آیا

با سکوتِ من سخن می‌کرد؟