۱۰ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است
انتظار
تنهایی اونقدرام بد نیست
هر وقت ذره ای از تنهاییم فاصله گرفتم، مهمترین دستاوردش پشیمونی بود
تولد
آرام جان
از روی دلتنگی
مدتی پیش این متن رو یکی از دوستان برام فرستاد
برای من که خیلی دلنشین بود
شما رو نمیدونم...
دوستت دارم ها را نگه میدارم برای روز مبادا
دلم تنگ شده ها را، عاشقتم ها را ...
این جملات ازشمند را الکی خرجشان نمی کنم
باید آدمش پیدا شود
باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد.
سنت که بالاتر میره کلی دوست دارم پیشت مونده کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مونده که خرجشون نکردی و رو هم تلنبار شده
فرصت نداری صندوقت رو خالی کنی!
صندوقت سنگین شده و نمیتونی با خودت بکشیش
شروع میکنی به خرج کردنشون ...
تو یه مهمونی اگه نگات کرد
اگه نگاشو دوس داشتی
تو
رقص اگه پا به پات اومد، اگه هوات رو داشت، اگه با تو ترانه رو با صدای
بلند خوند، اگه حرفی زد که حرف تو بود، اگه استدلالی کرد که تکونت داد، تو
سفر اگه شوخ و شنگ بود، اگه مدام به خندت انداخت، اگه منظره ای قشنگ رو
نشونت داد ...
برای هر کدوم یه دوست دارم خرج میکنی
یا یه چقدر زیبایی
یا یه با من بمون
...
بعد میبینی آدما فاصله میگیرن
متهمت میکنن به هیزی، به مخ زدن، به سوء استفاده کردن ...
اما بزار به سن تو برسن
بزار صندوقچه شون لبریز بشه
اون وقت حال امروز تو رو میفهمن
بدون اینکه تو رو به یاد بیارن
.
.
.
غریبِ دوست داشتن
غریب تر از اون دوست داشته شدن
وقتی میدونیم کسی با دل و جون دوستمون داره و نفسها و صدا و نگاهمون تو روح و جونش ریشه دوانده به بازیش میگیریم
هرچه اون عاشقتر ما سرخوشتر
هرچه اون دل نازکتر ما بیرحمتر
تقصیر ما نیست
همه قصه های عاشقونه اینطوری به گوشمون خورده
درست نمیگم؟!
محرم دل
راز دل با کس مگو بی شبهه افشا میشود
محـرم این سینه در دنیـــا ندیدم تــا کنــون
بازم ...
بازم داغونم
بازم خسته ام
بازم عصبی
بازم سرم درد گرفته
بازم دلم پره
بازم آرزوی مرگ اومد تو سرم
خیلی کم طاقت شدم
م. امید
امروز (که البته دیگه امروز نیست چند دقیقه پیش شد دیروز) چهارشنبه 4 شهریور 1394 دقیقا 25 سال از وفات مهدی اخوان ثالث گذشت.
شاعری از تبار یزد متولد و ساکن مشهد
شاعری که در هنرستان رشته آهنگری خواند
شاعری که سابقه ی تدریس در دانشگاه های تهران، تربیت معلم و دانشگاه ملی را در کارنامه اش دارد اما در سال 1360 بدون حقوق بازنشستگی و نیز محرومیت از مشاغل دولتی بازنشسته شد
شاعری که بنا به وصیت خودش در توس و در همسایگی حکیم بزرگ ایران ابوالقاسم فردوسی به خاک سپرده شد
ورنه امشب، باز هم باران ...
باز هم باران
باز هم آن روز و شبهایی که همرنگند
روز هیچ از روز پیدا نی
و شب از شب نگسلد گویی
آه گویا باز هم باید
هفتهای را رفته پندارم
هفتهای زرین
از شبانروزان فروردین
غرق خواهد گشت، در بیهودگی، شاید
بسکه باران شبانروزی
آید و آید
و دریچهی روزنی زین سقف ماتمفام نگشاید
*
باز هم آن روز و شبهایی که تاریکند
روز هم چون شب چراغ رنگها خاموش
همچنین رنگ چراغان مات
باز گویی تا پسین واپسین ایام
همچنان در گریه خواهد بود
این سیاه، این سقف ماتم، بام بیاندام
باز باران باز هم باران
چون پریر و دوش و دی، امروز
باز بارانی که ساعتهاست میبارد
زین سیاه ساکت دلگیر
قطرهها پیوسته همچون حلقهی زنجیر
باز آن ساعات پی در پی نشستن
وز پس شیشه
اشکریزان خدا را دیدن و دیدن
گوش دادن، غرق اندیشه
از مدام ناودانها ضجهی شب را
و گشودن گاه با ترجیعِ تصنیفی
بستهی لب را
و نیاوردن به خاطر هیچ مطلب را
*
محرم غمگینم، ای شیطان شعر
ای نازنین همزاد
باز در این تیرگیها از تو خشنودم
با شگفتیهای هستی
این کهن بازیچهی بیهودگی امشب
از تو خشنودم که بازم پارهای
بر آفرینش زهر خنداندی
از تو نیز ای باده خشنودم
سر نوشاندی مرا و گرم پوشاندی
و سپاست میگذارم، از فراخای خیال امشب
کاندرین باران بیپایان
همچنان بیانقطاع آیان
با سکوت سردِ من دمساز
همعنانم تا دیار ناکجا راندی
و رَسیلم بودی و ترجیع شیوای خموشی را
در حزینِ ساز من خواندی
به تماشایی تماشایی.
ورنه امشب باز هم باران
زندگی را زهر من میکرد
ورنه کس جز بیکسی آیا
با سکوتِ من سخن میکرد؟